نوستالژی
شنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۴۳ ق.ظ
یک
یه جوری شدم.
دلم می خواهد همین جور، یک ریز، بی وقفه بخونم
هر چیزی که به دستم می رسه
هر چیزی که می شه به لحظه ای درنگ خواند و گذشت.
دو
این روزها یه جور دیگه هم شدم
دنبال هیچی نیستم
نه اتفاقی
نه کسی
نه خطی و ربطی.
مهربون هم شدم.
به هیشکی و هیچی نه نمی گم
جز به دل خودم.
سه
یه حسی بهم میگه که دیگه وقتش رسیده
وقت یه تشییع جنازه با حال
دو تیکه شدم
یه تیکه بی جان و سرد افتاده اون وسط
اون یکی تیکه نشسته بالای سرش به گریه کردن
های هااای گریه می کنه
دل پری داره
خالی که بشه
اونم میفته می میره.
- ۹۳/۰۲/۲۰