ایلاج

فرو رفتن روز در شب و بر آمدن روز از شب

ایلاج

فرو رفتن روز در شب و بر آمدن روز از شب

مدعی

يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۴۲ ب.ظ

آدم ها خودشان را آن قدر مرکز عالم و عقل کل می دانند که می خواهند منت بگذارند و دیگران را همانطوری کنند که خودشان دلشان می خواهد. تازه این قسمت خوب قضیه هست. بدترین قسمتش اینجاست که اغلب به شدت هم بی سلیقه و بی استعدادند در اینکه دلت را با دلخواهشان همراه کنند. 

به همین سادگی

يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۲۶ ب.ظ

راستش را بخواهی خیلی وقتی می شود که دیگر نه کسی به فلسفه بافی های من برای زندگی گوش می کند و نه من حوصله دارم به تمهیدات رنگارنگی که بقیه برای زندگی شان چیده اند. من و زندگی یک جور بی تفاوتی از کنار هم می گذریم. به همین سادگی. تمت

قهرمان

يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۶:۳۶ ق.ظ

چه جوریه که یه سری آدما اینقدر راحت می تونن گذشته شون رو خوب و بی نقص برای خودشون تعریف کنن و قهرمان بلا منازع همه صحنه های زندگی شون باشن و خودشون رو اینقدر تبلیغ کنن؟

خدا بهتر می دونه، اما واسه من قهرمان اون آدمایی هستن که صحنه زندگی شون خالی از اشتباه نیست. اونایی که سختی مواجهه با واقعیت تک تک صحنه های زندگی شون رو به جون می خرن. اونایی که کارهاشون رو، نیت هاشون رو مو به مو مرور میکنن و توی خیالشون فکر می کنن به اینکه اگر چی کار کرده بودن بهتر بود، درست تر بود، خدایی تر بود. اینا آدمایی هستن که اعتماد به نفس کاذب ندارن، سر به زیر هستن و شاید همیشه شرمنده. اما اینا یه کار بزرگ می کنن توی زندگی شون و اونم اینه که مدام خودشون رو تکرار نمی کنن. اینا قهرمانای زندگی من هستن با اینکه روزگار کمرشون رو شکسته. با این که خسته ان. خیلی خسته. 

یه خواهش

شنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۳۵ ب.ظ
خدایا شکرت فقط میشه بگی کی وقت امتحان تموم میشه و حواب درست سوال ها رو میدی؟

نوستالژی

شنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۴۳ ق.ظ

یک

یه جوری شدم. 

دلم می خواهد همین جور، یک ریز، بی وقفه بخونم

هر چیزی که به دستم می رسه

هر چیزی که می شه به لحظه ای درنگ خواند و گذشت.


دو

این روزها یه جور دیگه هم شدم

دنبال هیچی نیستم

نه اتفاقی

نه کسی

نه خطی و ربطی.

مهربون هم شدم.

به هیشکی و هیچی نه نمی گم

جز به دل خودم.


سه

یه حسی بهم میگه که دیگه وقتش رسیده

وقت یه تشییع جنازه با حال

دو تیکه شدم

یه تیکه بی جان و سرد افتاده اون وسط

اون یکی تیکه نشسته بالای سرش به گریه کردن

های هااای گریه می کنه

دل پری داره

خالی که بشه

اونم میفته می میره. 

توجه و تنبیه

چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۵۳ ق.ظ

قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِک

إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ

فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ 

إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِین


قَالَ رَبِّ إنّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْأَلَکَ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْم

و إلَّا تَغْفِرْ لِی وَتَرْحَمْنِی أَکُن مِّنَ الْخَاسِرِین

توهم

جمعه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۵۹ ق.ظ

گذشت ...

گذشتم.

تو هم بگذر!


هم اکنون نیازمند زنده شدن هستم

جمعه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۴۰ ق.ظ

من ایمان دارم به زنده شدن مرده ها.

من به معاد ایمان دارم.

دلیل ...؟

از این روشن تر که بارها شده که جلوی همین چشم های خودم مُردم.

اما  

دوباره زنده شدم.

زنده تر از قبل ...

تو زنده ام کردی.

تو!

"مهر گیاه"

سه شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۴:۲۲ ق.ظ

ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم


رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم

تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم


سبزه خط تو دیدم و ز بستان بهشت

به طلبکاری این مهر گیاه آمده ایم


.. حافظ این خرقه پشمینه بینداز که ما

از پی قافله با آتش آه آمده ایم


پ.ن.: فال گرفته ام

دلم گرفته

زیاد

دل تنگ ام. 

به همین سادگی دل تنگ ام. 

من اما، زندگی را سخت و جدی گرفته ام.

جایی برای ایستادن ندارم.

حقی هم برای دل تنگی.

همین است که تکه ای از دلم را می کنم.

زیر پا له می کنم.

و تند می روم.

من اما می دانم

که به زودی

جایی همین نزدیکی

این دل تکه تکه مرا از پا خواهد انداخت.

نشانه خوانی خوب بلدم

روزی را می بینم که آرام به خاک می افتم.

و تمام.

تمام می شوم.

تمام می شود.

بلند می شود.

بلند می شوم ...

اما بی دل.

کاش کسی، 

جایی  

لختی مهمانم کند

به ایستادن،

قبل از این که بیفتم.

برای تو!

يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۴۸ ق.ظ

خاک من زنده به تأثیر هوای لب توست

سازگاری نکند آب و هوای دگرم